سلام
سال نو با 2 ماه تهخیر مبارک
این شعری که میزارم و وقتی گفتم که از تنهایی یارم به سطوح اومده بودم
نمیتونم خیلی بنویسم چون 2ماه دیگه کنکوره و من شدیدا این 2 ماه درگیر درسم .یه زحمت به اون انگشتاتون بدین و نظرتونو بنویسین
تنهایی
ای خدا کاری مکن کز دوری او خسته شم
کنج ویرانه ی دل من بی صدا شکسته شم دوریش از من ربوده خواب شبهایدراز بی وجودش بی وجودم دارم هردم به او نیاز با وجودش بی نیاز از هر کس و هرناکسم او نباشد در کنارم چون همیشه بی کسم با نبودش سردو تاریک و سیاه و بد دلم باتو ام ای مونسم ای راه حل مشکلم من نمی دانم چگونه دوریش باور کنم با همه تنهایی و با بی کسی ها سر کنم جز غم تنهاییم غم بردلم چیره نشد دیگر این ایینه هم بر چشم من خیره نشد من به دنبال نگاهی در پی اش چون کودکی دست من را می نوازد دستهای کوچکی درد قلبم را تسلا می دهد ان دست گرم میبرد من را به رویا میبرد اهسته نرم من به یادت پاکتی میگیرم از ان دخترک فال را می خوانم و می گویمش بر قاصدک 9/12/85
|