سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  تنها ترین عاشق
لازم ترین دانش بر تو آن است که صلاح دینت را به تو نشان دهد و مایه تباهی اش را برایت روشن سازد . [امام علی علیه السلام]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
18387
بازدیدهای امروز وبلاگ
10
بازدیدهای دیروز وبلاگ
0
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
تنها ترین عاشق
عفت
پرسپولیسی عشق فیلم و کتاب و فلسفه و بحث کردن با ادمایی که خیلی حالیشونه
لوگوی وبلاگ
تنها ترین عاشق
بایگانی
شعر لحظه های تنهایی
شعر نو
متفرقه
اردیبهشت 87
مذهبی
اوقات شرعی
لینک دوستان

دوزخیان زمین

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن لیلی و مجنون شنبه 87 اردیبهشت 28  ساعت 8:25 عصر

سلام.اومدم با اینکه خیلی وقته نبودم.دانشگاه قبول شدم.میکروبیولوژی ازاد .اراک بودم اما این ترم تهران مهمانم.بزگریم.شعری که میزارم و استاد ادبیاتم خیلی دوست داشت بخاطر اصطلاحاش. و تو نمایشگاه کتاب وقتی استاد علی معلم و دیدم و این شعر و براش خوندم ایشونم خوششون اومد. اگر شما هم نظر بدید خوشحال میشم

لیلی و مجنون

به دریای زلال چشم لیلی

چه کس بی دست و پا شد غیر مجنون

درون دشت بی اب خیالم

نزد پرسه کسی جز این دل خون

چرا تنهاییم پایان ندارد؟

چه شبها که سحر شد بی ستاره

مرا شمعی نشد در این بیابان

جهازم تکه های ابر پاره

دلم ایینه و چشمم چو قران

بیا از زیر چشمانم گذر کن

دلم ان تو شد بی دین و منت

بیا سنگی بزن دل دربه در کن

درون خرقه ام میاب تحفه

بجز اشک و بجز قلب شکسته

بیا نزدیکتر تا که ببینی

کبوتری رها با بال بسته

درقفس بهروی من گشودند

ولیپرهای من اسان شکستند

تو گویی روضه ی رضوان مقابل

ولی دست و دل و چشمی که بستند

خیالت شعله ای در شام تارم

مرا نوری شده در راه تاریک

بیا تا پر گشایم بی پر و بال

در این تاریکی و این راه باریک.

موفق باشید .یا علی مدد.


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن پرسپولیس شنبه 87 اردیبهشت 28  ساعت 7:37 عصر

 

سلاااااااااااااااااااااااااااممممم.یه سلام قرمز قرمز

قرمز.پرسپولیسیا عید قهرمانی مبارک.

(اگه تیمی قهرمان بشه?خدا میدونه که حقّشه?به لطف یزدان و بچه ها ?پرسپولیس قهرمان میشه).پرسپولیس قهرمان میشه و شد


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن امام زمان چهارشنبه 86 مرداد 31  ساعت 7:8 عصر

سلام.اعیاد شعبانیه مبارک.چند وقت نبودم.حسابی در گیر کنکور بودم.الانم واسه خالی نبودن عریضه یه شعر کوچولو که برای امام زمان گفتم و میزارم تا بعد.پس فعلا

 

گر بیایی این جهان گلشن شود

جنت ز بهر پیروانت میشود

گربیایی ظلم و زور و زر و زیور

همه با اشارتی پوچ شود

ما همه تشنه ی دیدار رخ زیباییم

گر بیایی رخ زیبایت از ان ما شود

گر بیایی باده ها پر ز می سوداییت

ماه می خوار در خانه ی صد جدت شود

ما که جدت را ندیدیم بیا یا بن الحسن

گر بیایی جانها به قربانت شود

ترسم ان روز که ایدشب هجران و تو هم هیچ نیایی

پس مرا با خود ببر تا که وجودم به قربانت شود.

اینو 12مرداد81گفتم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن شکستن چهارشنبه 86 اردیبهشت 26  ساعت 9:20 عصر

سلام و امیدوارم که ایام به کامتون باشه
نزدیکه کنکوره و از همه ی شما التماس دعا دارم

یا علی

            شکستن

توی یه دوراهی موندم که با هم فرقی ندارن
هر دوشون میخوان که باری روی شونه هام بذارن
بهت التماس میکردم که بیای تا من بمونی
تا بیای بشینی پیشم عشقو از چشام بخونی
به تو گفتم عشق پاکم یه نشون از آسمونه
یه نشون از اون خدا که پهلوی ماها می مونه
به تو گفته بودم این دل به بزرگیه یه دریاست
اما از بس که کوچیکه نازکه مثل یه دیباست
به تو گفتم با نبودت من فنا میشم میمیرم
اگه لحظه ای نباشی صبح تا شب بونه میگیرم
توخودم میمردم و میسوختم و مدام شکستم
اما باز با خورده هام پای عشق تو نشستم
تو نبودی اما عشقت مرحم دل شکسته اس
هنوزم خدای خوبم کلید درهای بسته اس
هنوزم دوستایی دارم که به پای من میشینن
ذره ذره سوختنم و دارن از جلو می بینن
چرا من باید بسوزم ؟چرا من باید ببخشم؟
چرا باید من شکستن رو بلد شم؟!!
چرا یک لحظه به حرفام فک نکردی,نشنیدی؟
صدای ناله ی قلب منو سوختم و ندیدی!!
اگه اینقد از کستن میخونم چونکه شکستم
چون با اینهمه شکستن پات نشستم
چون که هیچ حرفی رو غیر عشق تو قبول نداشتم
اسمتو نوشته بودم روی قلب خود گذاشتم
باد اومد اسم تو رو برد.جاش برام جدایی اورد
می دونم مثل جزامه,اخه عشقت قلبمو خورد
مغز من واسه قشنگی تو سرم زیادی کرده
اما قلبم با شکستن ادعای بی ریایی کرده
دیگه بسه عجز و لابه هر چی که جلوت شکستم
دیگه من نایی ندارم ,ایندفه خسته ی خستم
خسته از هر چی نگاه بی زبونه
خسته از دست دلی که خون ِخونه!
20/2/86


 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن تنهایی دوشنبه 86 اردیبهشت 10  ساعت 8:49 عصر

سلام

سال نو با 2 ماه تهخیر مبارک

این شعری که میزارم و وقتی گفتم که از تنهایی یارم به سطوح اومده بودم

نمیتونم خیلی بنویسم چون 2ماه دیگه کنکوره و من شدیدا این 2 ماه درگیر درسم .یه زحمت به اون انگشتاتون بدین و نظرتونو بنویسین 

                           تنهایی

ای خدا کاری مکن کز دوری او خسته شم 

کنج ویرانه ی دل من بی صدا شکسته شم  
دوریش از من ربوده خواب شبهایدراز
بی وجودش بی وجودم دارم هردم به او نیاز
با وجودش بی نیاز از هر کس و هرناکسم
او نباشد در کنارم چون همیشه بی کسم
با نبودش سردو تاریک و سیاه و بد دلم
باتو ام ای مونسم ای راه حل مشکلم
من نمی دانم چگونه دوریش باور کنم
با همه تنهایی و با بی کسی ها سر کنم
جز غم تنهاییم غم بردلم چیره نشد
دیگر این ایینه هم بر چشم من خیره نشد
من به دنبال نگاهی در پی اش چون کودکی
دست من را می نوازد دستهای کوچکی
درد قلبم را تسلا می دهد ان دست گرم
میبرد من را به رویا میبرد اهسته نرم
من به یادت پاکتی میگیرم از ان دخترک
فال را می خوانم و می گویمش بر قاصدک
9/12/85
 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن یه شعر نوی تازه دوشنبه 85 آذر 20  ساعت 2:8 عصر

سلام به همگی . من تو این مدت می خواستم که براتون چند تا شعر بزارم اما دفتر شعرم دستم نبود الانم یه شعر داغ داغ که تازه گفتم رو براتون میزارم  اسمش جا مانده است و سنکش نو  البته من اولش از شعر نو بدم می امد اما خوب وقتی گفتم بد نشد اینم اولین شعر نویی نیست که گفتم ولی نظر یادتون نره

                             جا مانده

از انتهای حادثه می گویم

انجا که تمام قصه پایان یافت

انجا که بیاد اغاز می افتم

در اوج پایان

انجا که غم از دست دادنت را به قلب

می فشارم

و دیگر به زبان نمی اورم

انقدر داغ که اتش می زند

به دل و اسمان و زبان من

انجا که جا ماندم

تا اغاز شود

حاد ثه ای

حتی به قدر ثانیه

ثانیه ثانیه ها و دقیقه

کاش زودتر می گذشتند

ثانیه ها

چون نفس مرگ

میرود

 

ودیگر بازگستی نیست

وبرای من

سنگین است

رفتنش چقدر طول کشید؟!!

هنوز در لحظه ی خدا حافظی مانده ام

و او در میانه ی راه

باز هو جا ماندم

از زندگی  رفتن  مرگ

و از خودم

شاید خسته

ااری

از خودم هم خسته ام

مثل همیشه مثل اینده

و مثل هنوز

 

هر از چند گاهی می ایی

و یک نفس دیگر می رود

بی بازگشت

نفس ها تمامی ندارند

زره زره خالی می شوند

ولی احساس سبکی؟؟!!

نمی دانم هر چه نفس ها می رود

سینه ام سنگین تر می شود

و کی؟

ایا تهی میشود؟

 راضیم به مرگ

در اوج انتهای حادثه

 انتهای زندگی

و انتهای من...

روزی که می اید و می رود

و باز من جا می مانم................

امی وارم خوشتون بیاد  سروده شده در  19/9/85

التما س دعا

تا بعد

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   عفت  

عنوان متن برای پایان عمرم تو رو به خدا دعا کن پنج شنبه 85 آبان 4  ساعت 10:9 عصر

سلام به همگی نماز روزه هاتون قبول و عید سعید فطر بر همتون مبارک

دوباره می خوام یکی از شعرام و براتون بزارم دفه پیش که انتهای نظر دادن بودید حالا می بخشمتون

تو رو به خدا دعا کن

دوستت داشتم اما از دلم خبر نداشتی

می خواستمت اما پا تو روی قلب من گذاشتی

فکر بودنت با دیگری منو شکست

غم تنهایی و غر بت روی قلب من نشست

جسم تو کنار من بود اما قلبت جا ی دیگه

تو خودت چیزی نگفتی اما چشمات داره می گه

توی یه زندون تاریک منو قلبمو رها کن

برای پایان عمرم تو رو به خدا دعا کن

نمی دونم میشنوی گوش می کنی یا ساکتی!

نمی دونم مثل یه رودخونه ای یا که اب راکدی؟

تا حالا قلب منو دیده بودی چه رنگیه؟

زنگ زیبای دلت رو شنیدی چه زنگیه؟

اما من اونو شنیدم رنگ قلبامونو دیدم

با همه وجودو عشقم من به قلب تو رسیدم

خب من این شعرو وقتی گفتم حالم خوب بود شما حساب شعرایی رو بکنین که وقتی حالم بد بوده گفتم   . الانم حالم خیلی بده 5 تا موضوع داغونم کرده هر کی میتونه کمک بکنه بهم خبر بده  برام ایمیل بزنه یا اف بزاره

مخلصیم عفی


  نظرات شما  ( )

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کمک کنید
چه کسی میفهمد؟
تمنای دلت
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ